چطوری اعتماد به نفس داشته باشیم؟
میشه یه کتاب درباره اعتمادبهنفس معرفی کنی؟
ببخشید خودتون چه کتابی خوندید برای داشتن اعتمادبهنفس؟
عجیب نیست این سوالها براتون؟
برای من خیلی عجیبه. بهنظرم با کتابهای زرد توی بازار این تفکر بهوجود اومده که ما با خوندن مطالب یا سرچ ویدئو و یا تکرار حرکات یه آدم دیگه میتونیم داشته باشیمش.
اعتمادبهنفس یک مفهوم واحد نیست، مثل یک جریان سیال وجود داره و از آدمی به آدم دیگه و از کاری به کار دیگه تغییر میکنه.
اینطور نیست که مثل میوه از درخت چیده بشه و خب حالا شما یه دونه اعتمادبهنفس و عزتنفس داشته باشی برای خودت. یکدفعه ای به وجود نمیاد و برای همیشه همراه ما نمیمونه. بخش زیادی از قدرتهای ما به وسیله دنیای بیرون شکل میگیره.
یک کودک خوششانس توی خانواده خوب، وقتی به استعدادهایی که داره توجه میشه و میتونه اونها رو بیان کنه، تازه قدم اول رو برداشته.
بعد که وارد اجتماع میشه، هر ویژگی و توانایی که داره رو باید در قویترین شکل خودش نشون بده که نهتنها اون بیرون تو جامعه، زنده بمونه، بلکه به مقدار قابلتوجهی کیفیت خوبی داشته باشه توی کارهاش. از اینجا به بعد شروع میکنه بازخوردهای مختلف گرفتن از معلمش، استادش، پارتنرش، همسایهاش، همکارش، رئیسش و… بهش میگن نظرشون درباره کارش چیه.
حالا میتونه خودشو تعریف کنه. اعتمادبهنفس بگیره و قدم محکم برداره.
در واقعیت دنیای بیرون جای بیرحمیه و هر کسی به میزان استعداد و توانایی سر جاش قرار نگرفته، خیلیها خانوادههای مخربی دارن که اونها رو توی پله اول نابود میکنه، بعضی تو طبقات اجتماعی پایین و فقر تا آخر عمر حتی فرصت نشوندادن استعدادشون رو پیدا نمیکنن…
و تازه وقت شما از همه این مراحل با شانس یا تلاش عبور کردید، باز هم نیاز دارید که از طرف جامعه حمایت بشید. یعنی حداقل چند تا کار انجام دادید که میتونید با استانداردهای همون کار به خودتون بگید آفرین خوب بودم. حتی وضعیتی پیش میاد که توی کار برحسب تجربه و موقعیت خوب و قوی پیش رفتی ولی وقتی وارد کار دیگه ای میشی، نمیتونی اعتمادبهنفس از خودت نشون بدی.
مثل خودم که موقع ویزیت اعتمادبهنفس خوبی دارم ولی موقع صحبت به یه زبون دیگه خجالتی میشم. اینهمه برای این بود که بدونید واقعاً چیزی به اسم اعتماد به نفس لحظهای و ویدئویی و کتابی به ما اضافه نمیشه.
حالا بهنظر من…
وقتی احساس ترس و خجالت میکنی:
۱- ریشه ضعفت رو پیدا کن حتی اگر توی کودکیت باشه.
۲-حداقل توی یک کار سعی کن بهترین یا تا حد قابلقبولی خوب باشی.
۳-استعدادهات رو بشناس.
۴-یک قدمی برای پیشرفت اون استعدادت بردار.
یادت نره تنها نیستی. ترس و ضعف و خستگی و تحقیر شدن، بخش دوست نداشتنی زندگی همه ما آدمهاست.
یه صحبت کوتاه داشتهباشیم؟
نمیدونم درباره اعتماد به نفس توی کتابها چی نوشته، هیچ کتابی درباره اش نخوندم و درواقع فرصتش رو نداشتم.
هیجده ساله که بودم رفتم شهرستان برای درس، هیچی درباره خودم نمیدونستم. معاشرت با دوستان اون زمان، کمک کرد شخصیت خودمو بشناسم.
تو اون سن و سال، یکی از بزرگترین درگیری های آدمها در برخورد با محیط، فکراییه که بقیه دربارهی ما دارن، برای من هم همینطور بود. ولی باید کنترلش کنی. باید یاد بگیری شادی خودت، اولویت زندگیت باشه. خیلی سخته، جامعه به ما یاد داده محتاط باشیم، آبرودار باشیم، دست پایین بگیریم و ریسک نکنیم.
برای من برام مهم نیست با خوندن متن چی دستگیرتون میشه. چون مثل همیشه عدهای اینقدر پوچن که دنبال کشف رازهای زندگی خصوصی آدمهایی هستن که نمیشناسن.
امیدوارم اگر یک زن\مرد جوون هستید چیزای بهتری رو گرفته باشید تا اینجای متن.
یک مبارزه برای زنده موندن بیرون از ذهنتون در جریانه و یک مبارز درون ذهن شما.
مبارزه درون یعنی:
جاییکه به غول افکار مسموم غلبه کردی و میدونی با خودت چند چندی، میدونی ارزشهای موردنظرت چیه و مدام خودت رو با جامعه و خانواده محک نمیزنی. مبارزه درونیت رو که ببری، در بیرون، یک شخصیت محکم شده که میتونی از موضع قدرت وارد شغل، رابطه و خانواده و معاشرت بشی. این از موضع قدرت وارد شدن، هر نوع ارتباطی رو تبدیل به زیباترینش میکنه، چون از سر نیاز، رنجور بودن و مشکلات روحی اونجا نیستی… بلکه خودت خواستی.
خشمی نیست، حس بدی نیست، عذاب وجدانی نیست، پشیمونی وجود نداره.
بههرحال اگر دنبال اسم کتاب بودید یا هر چی، من کمکی نمیتونم بکنم. این نوشته تفکرات حال حاضر من درباره راهی هست که اومدم. اگر ترستون از تغییر شرایط غلط نریخته، قدم اول داشتن اعتمادبهنفس رو برنداشتید.
به قلم دکتر یاسمن سیاری